ستایش عسلیستایش عسلی، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

زندگی مامان و بابا:ستایش عروسک

فرهنگ لغت..

ماما..بابا.. بده :بیته بیا:بیا چشم: دشم   (وقتی بهش یه کاریو میگم انجام بده میگه:دشم!(با فتحه)) دریا:دیا(ازش میپرسیم ستایش کجا رفتی؟..میگه:دیا) نون:نو نو نه:ده(ستایش بریم خونه؟...ده) بیرون:ددر بله: بیه  (ستایش منو دوست داری؟..بیه..(البته بیشتر وقتا میگه:ها!)) ببعی : ببیی خار : دار! رفت : دف (ستایش نی نی کو؟..دف!) نیست: نیش (ضبط ماشینو خاموش میکنه..میگه: نیش ..دف...!) پر : در (ستایش در حال بازی کلاغ پر...کلاغ..ستایش میگه: در..) اوف : اوففف آب : آآآو ناز : دااا  (وقتی میخواد نازمون کنه..دست میکشه به صورتمون..میگه : دااا..داااا!!)  جیش : دیش!!!!! پا : پا دست : دس یک : یه (ستایش تا...
5 مهر 1391

بَن بن بُن..

دیروز آقای پدر واسه دختر خانومی بَن بن بُن خرید.. دیشب من همه عکساشو بهت نشون دادم و دربارشون توضیح دادم.. امروز بهت اسم کارت رو میگفتم و تو بر میداشتی و میدادی به من.. بازیشو دوست داری خانوم کوچولو.. عاشق ذوق زدنتم نفسم..
4 مهر 1391

پرژوه ی از پوشک گرفتن نفس..

جمعه که با خاله های من و خونوادم رفته بودیم بیرون..مامانی پوشکتو باز کرد و تا ظهر شما جیش نکردی.. خاله سکینه همش میگفت چقد خوبه که جیش نمیکنه..راحت میتونی از پوشک بگیریش.. و این انگیزه شد واسم که پروژرو شروع کنم.. روز اول هر 1 ساعت میبردمت توالت..و تو هم جیش میکردی..به هوای آب بازی میومدی.. شبش میخواستیم بریم بیرون..پوشکت کردم..تو مغازه دست گرفته بودی به پوشکت و میگفتی: جیشش.. منم بهت گفتم پوشکی مامان..اشکال نداره جیش کن..!!!!!! روز بعد همین که جیش داشتی دست میگرفتی به شلوارت و میگفتی جیش.. امروزم که بهت میگم جیش داری؟؟؟ میگی : ده (نه)...ولی اگه داشته باشی میگی : ها.. الهی مامان فدای این شعورت بشه..دختر فهمیده و زرنگ من.. د...
4 مهر 1391

15 ماهگی..ماما..بابا..

 ماهگی تو خیلی زیبا بود.. چون تو این ماه..تو خونه ی ما..هر روز بیشتر از هزار دفعه کلمه ی ماما..بابا شنیده شد..اونم از دهان کوچولو و خوشبویه تو.. روزی هزار بار گفتی:ماما..ماما..روزی هزار بار گفتم:جون دلم..جون مامان! حتی یه دفه هم از ماما..بابا گفتنت خسته نشدیم..خیلی شیرین صدامون میزنی.. فکر نمیکنم هیچ وقت واسمون تکراری بشه.. هردفه که صدامون میزنی..دلم قنج میره واست..واسه اون صدای ناز و دخترونت.. چقد ماهها زود میگذرن..انگار از 14 ماهگیت فقط 1 ساعت گذشته.. هرروز با کارای جدیدت بهم میفهمونی که داری بزرگ میشی.. هم خوشحال میشم..هم دلگیر..این حسیه که تو تموم این 15 ماه داشتم.. هر روز بهت عاشقترم از قبل.. ستایشم قول بده اون ...
3 مهر 1391

روز دختر..

بازم با تاخیر اومدم روز دختر  رو به تو گل دخترم و همه دخترای پاک ایران زمین تبریک بگم.. امیدوارم تا همیشه مثل الان پاک و معصوم بمونی دختر پاکم.. از این که تو دختری همیشه خوشحالم و خواهم بود و خدا رو شاکرم به خاطر این نعمت بزرگ.. دوستت دارم دختر دوست داشتنی من..
3 مهر 1391
1